نقشبندیان که در پهنۀ وسیعی از جهان اسلام گسترده‌اند، در سده‌های اخیر مشارکتی جدی در پاره‌ای از مبارزات اسلامی داشته‌اند. در کردستان نیز به دلیل نفوذ فراوان آنان در میان نخبگان و تودۀ مردم، در فعالیت‌های آزادی‌بخشی کردها در دورۀ مدرن نقشی پررنگ داشته‌اند و گاه رهبری شورش‌های اثربخش به دست آنان بوده است. این مسأله به نوعی در جایگاه خاندان بارزانی به عنوان شیخ‌زادگان نقشبندی در دورۀ معاصر نیز در عمل نمود یافته است.

علاوه بر مبارزات میدانی که بعضاً از آن با عنوان جهاد نیز نام برده شده است، می‌توان به گونه‌ای از مبارزۀ فرهنگی نقشبندیانِ کُرد به ویژه در صحنۀ سیاسی عراق نیز اشاره داشت که در نوع خود اثربخش بوده و ارزشمند به نظر می‌رسد. در این باره می‌توان از جایگاه فعالیت‌های دو تن از دانشمندان نامدار نقشبندی کُرد و جایگاه آنان در اثربخشی فرهنگی در عراقِ آشفتۀ عربِ حساس به کُرد نام برد.


مولانا خالد شهرزوری

مولانا خالد شهرزوری (د. ١٨٢٧)، یکی از این دو تن است که جایگاه او در طریقت نقشبندیه بر علاقه‌مندان آشکار است. او پس از آشنایی با نقشبندیه در هندوستان، آموزه‌های طریقت را با خود به قلمرو عثمانی برد و در عمل، مرکزیت ارشاد نیز با او به این ناحیه منتقل شد. زندگی طریقتی مولانا خالد، کوتاه و در عین حال دارای فراز و نشیبی جذاب و قابل تأمل است. او که به ظاهر تمایل داشت فعالیت خود را در کردستان توسعه دهد، متأثر از فضای قادری در جامعۀ کردی و تقابل شیخ معروف نودهی (د. ١٨٣٨) و پیروان او، چند بار به بغداد سفر کرد و نهایتاً کردستان را ترک نموده و به دمشق رفت.

مجموع حضور او در شهر بغداد حدود پنج سال است. با این حال و به رغم کُرد بودنش، برخی تاریخ‌نگاران او را بغدادی لقب داده‌اند. این مسأله اگر چه می‌تواند ناظر بر اثرگذاری او در بغداد و گستراندن سریع طریقت به دست او در عراق از طریق فعالیت کوتاه در بغداد باشد، اما در عین حال بر حساسیت نوعی عرب‌ها به کُردها و تلاش برای انکار هویت قومی او نیز دلالت دارد. توجه به این نکته ضروری است که از حدود ٣٠٠ نامه و رساله‌ای که از مولانا خالد باقی مانده و در دسترس است، او نامه‌هایش را با عناوینی چون الکُردی، الحافی و الشهرزوری امضا نموده است و در هیچ نمونه‌ای عنوان البغدادی در مکتوبات او به چشم نمی‌آید. تأکید بر عنوان بغدادی در نام بردن از مولانا خالد در فضای متأخر عراق، جز به دلیل سیاسی برای کتمان کُرد بودنش، از روی چه چیزی می‌تواند باشد؟


عبدالکریم مدرس

آشکار است که در دورۀ مولانا خالد حساسیت‌های قومی به اندازۀ دورۀ پس از او پررنگ نبوده است. همین مسأله اهمیت فعالیت‌های عالم نقشبندی کُردِ دیگر را برای ما نمایان‌تر می‌کند. عبدالکریم مدرس (د. ٢٠٠٥)، دانشمند پرکار و شناخته‌شدۀ معاصر، نیمۀ اثربخش زندگی خود را در بغدادِ دورۀ بعثی‌ها با آن شدت از گرایش قومی عربی و انکار هویت کردها و حمله بر آنان گذرانده است. کسی که در آن فضای متشنجِ ضد کُردیِ عراق به جایگاه مفتی اعظم کشور نیز دست یافت و عمدۀ آثار کردی‌اش را در همان‌جا منتشر کرد.

بررسی سیر زندگانی او ضمن فایده‌بخشی در فهم چالش‌های پیش روی یک اندیشمند کُرد صوفی در آن دوره ـ که قومش در حال جنگ و مبارزه برای دست یافتن به حقوق اولیۀ خود بود ـ ما را به درک متفاوت بودن فعالیت‌های فرهنگی او نزدیک می‌کند. او که می‌توانست به صدور فتاوا بسنده کند و به جای تأکید بر هویت، میراث و فرهنگ کردی، به رهبری مذهبی عرب‌ها بپردازد و برای نفوذ قلم خود در جهان عرب و اسلام، آثارش را تنها به زبان عربی منتشر کند و ضمن نزدیکی به صدام حسین خود را به چهره‌ای پرنفوذ در میان کشورهای عربی ـ که در آن دوره متأثر از فضای گفتمان بعث بسیار قوم‌گرایانه بود ـ تبدیل کند، در همان کنج مدرسه و خانقاه گیلانی در بغداد به عضویت انجمن علمی کُرد درآمد و آثاری گران‌بها و نوعاً تاریخی پدید آورد و خود را هم‌چون یک چهرۀ ادبی معرف کرد.

در این زمینه نیز، تنها به شرح و احیای ادبیات کلاسیک کردی بسنده نکرد و در جهت تدوین زندگی‌نامه و معرفی دانشمندان کُرد در طول تاریخ و نیز نقشبندیان کُرد، دو کتاب کردیِ «یادی مه‌ردان» و «بنه‌ماڵه‌ی زانیاران» را نوشت و به علاوه، به منظور مستند کردن نقش کُردها در جهان اسلام و معرفی آنان به عرب‌های بعضاً متخاصم، کتاب «علماؤنا في خدمة العلم والدین» را منتشر کرد. دقت در نوع آثار او و حتی انتخاب عنوان کتاب متأخر او ـ بدون برانگیختن حساسیت دیگران و با تأکید بر هویت دینی و فعال کردها ـ ما را با نبوغ علمی و سیاسی مدرس بیشتر آشنا می‌کند. گام‌هایی پراهمیت که نوعاً می‌توان از آن‌ها با عنوان مبارزۀ فرهنگی ـ سیاسی نیز برای کُردها نام برد.