پاسخ این پرسش در چهارچوب درون‌طریقتی و باورمندی به تصوف نقشبندی، روشن است: آنان قطب و رهبر معنوی پیروان بوده‌اند. با این حال، شاید بتوان از طریق به‌کارگیری برخی روش‌های تحلیل علمی ـ تاریخی و سازوکارهای جامعه‌شناختی، برخی دلایل موفقیت آنان در جامعۀ کردستان را به دور از جانب‌داری بازشناسی کرد.


نقش شیخ عثمان سراج‌الدین

یک نکته که به نظر می‌رسد تاکنون به آن توجه نشده است، نقش شیخ عثمان سراج‌الدین نقشبندی (١۱۹۵ـ١٢٨٣ ه.ق) در تصمیم‌گیری مولانا خالد شهرزوری (١١٩٣ـ١٢٤٢ ه.ق) برای مهاجرت بود. بر اساس گزارش ریاض المشتاقین، در میانۀ بحران و اوج تقابل پیروان شیخ معروف نودهی (۱۱۶۶-۱۲۵۴ ه.ق) با مولانا خالد در سلیمانیه ـ که قصد داشتند او را در روز جمعه و حین ورود به مسجد جامع به قتل برسانند ـ زمانی که در مجلس مشورتی منعقدشده در خانقاه مولانا خالد، همراهانش متفقاً بر آن بودند تا مقاومت کرده و با دراویش قادری رویارویی تن به تن داشته باشند، کسی که او را به ترک سلیمانیه و مهاجرت تشویق کرد، شیخ عثمان بود!

به این ترتیب و با رفتن مولانا خالد، جایگاه شیخ عثمان ـ که پیشتر مولانا خالد بارها به نزد او در مناطق خوش آب‌وهوای هورامان رفته و با این کار در عمل او را تأیید کرده بود ـ به عنوان خلیفه‌ای که هم دوستِ نزدیک و معتمد مولانا خالد به شمار می‌رفت و هم به لحاظ سن‌وسال به او نزدیک‌تر بود، تثبیت شد. این مسأله را می‌توان سرآغاز رونق کار مشایخ نقشبندی هورامان و یکی از دلایل زمینه‌ساز رهبری‌اشان در کردستان و روی آوردن مریدان و منسوبان به آنان به حساب آورد.


مقایسۀ دو خاندان نقشبندی

با این مقدمه، می‌توان به طرح این پرسش پرداخت که چرا با وجود فعالیت خاندان‌های نقشبندی دیگر در کردستان، مشایخ هورامان بیش از دیگران شناخته شدند و به نوعی، رهبری معنوی در میان پیروان کُرد در دست آنان باقی ماند؟ طبیعتاً دلایل و عواملی چند در این مسأله اثرگذار بوده‌اند و نمی‌توان تبیین آن را تنها به یک عامل محدود کرد. با این حال و به منظور فهم علل احتمالی آن، می‌توان دست به مقایسه زد و به صورت مطالعۀ موردی، دو شاخۀ خاندانی از نقشبندیان کردستان را اجمالاً با یکدیگر مقایسه کرد و به نتایجی هر چند ابتدایی و نظریه‌گونه دست یافت.

یکی از خاندان‌های نقشبندی اثرگذار در کردستان، سادات نقشبندی هەمڕۆڵه هستند. سید عبدالحکیم، مشهور به مهجوری (١٢١٠ـ١٢٧٨ ه.ق)، از شاگردان مولانا خالد و دوست صمیمی شیخ عثمان سراج‌الدین بوده است. فرزند او، سید نجم‌الدین نقشبندی (١٢٦٤ـ١٣٤٠)، داماد شیخ عثمان شده و پس از آن روستای هەمڕۆڵه را آباد می‌کند و پایه‌گذار نهاد خاندانیِ سیادت صوفیانۀ نقشبندی در آن ناحیه می‌شود.

اگر چه در ابتدا حاکمان محلی طایفۀ مندمی با او به مخالفتی سرسختانه برمی‌خیزند، اما دیری نمی‌پاید که از پیروان ارادت‌ورز او گشته و به این ترتیب، زمینۀ گسترش نفوذ بیشتر او را در آن ناحیه فراهم می‌آورند. در مدتی نسبتاً اندک، هەمڕۆڵه به روستایی پرجمعیت تبدیل شده و به دلیل قرارگیری در موقعیت جغرافیایی نزدیک‌تر به نهادهای حکومتی، به یک واحد سیاسی پیوندی‌دار با مرکز در تهران و بعداً بلوک معتمد محلی در نزد دستگاه‌های اداری پهلوی تبدیل می‌شود؛ به گونه‌ای که نوادگان سید نجم‌الدین با دربار، وزیران، تیمساران، سپهسالاران، و شخص محمدرضا شاه در پیوند بوده و میان آنان و مراکز و رجال سیاسی، بستر ارتباطی عمیق شکل می‌گیرد.

با وجود دارا بودن این قدرت سیاسی و نیز، ثروت قابل توجهِ حاصل از زمین‌های کشاورزی گسترده و اثرگذاری درازدامنه در ناحیه، نفوذ آنان چندان از منطقه‌اشان در نواحی شمال شرقی سنندج فراتر نمی‌رود. به علاوه، پیوند سببی آنان با مشایخ نقشبندی هورامان ادامه می‌باید و در سایۀ این ارتباط، هم‌چنان ارادت‌ورز آنان باقی می‌مانند.

در میان دلایل مختلف این مسأله، مشخصاً می‌توان نقش دو عامل را پررنگ‌تر دید: جغرافیای قومی و رویکرد تبلیغی.


بافت جمعیتی و جایگاه متناظر مشایخ

سادات نقشبندی هەمڕۆڵه در ناحیه‌ای طایفه‌ای زیسته‌اند و نقش عشیره در جامعۀ آنان، به مراتب از مناطق هورامان اثرگذارتر بوده است. به همین دلیل، جایگاه آنان در ترکیب با مقام سیادتشان ـ که همواره در جامعۀ کردی مورد احترام بوده است ـ بیشتر به صورت رهبری معنوی در کنار نفوذ حاکمان محلی درآمده است. این‌که شیخ نجم‌الدین در آن نواحی با عنوان «آقای سید» شناخته شده است و هم‌اکنون نیز نوادگان او را با پیشوند آقا می‌شناسند، دقیقاً جلوه‌گر شیوۀ رهبری‌اشان است. آنان آقا ـ به معنی بزرگ و رهبر ـ بوده‌اند، اما آقایی که سید است و رهبری‌اش معنوی و محلی است، نه مانند حاکمان بومی، که کنترل اجتماعی و اقتصادی مردم محل را در دست داشتند.

این در حالی است که مشایخ نقشبندی هورامان، تنها با عنوان شیخ ـ در کاربست ویژۀ آن به عنوان مرشد طریقت ـ شناخته شده‌اند و در برچسب اجتماعی آنان، رنگی از عشیره نمود نیافته است. آنان حتی سیادت خود را نهان داشته‌اند یا دست‌کم بر سید بودن خود تأکید نکرده‌اند و به این ترتیب، توانسته‌اند فراتر از محل و به دور از تعلق به عشیره‌ای خاص در هورامان، به کردستان و بلوک‌های جمعیتیِ گاه نامتجانس آن بیندیشند.


نقش رویکرد تبلیغی و تعامل با عالمان

سادات نقشبندی هه‌مڕۆڵه در رویکرد تبلیغی نیز، به صورت ناحیه‌ای عمل کرده‌اند و بیشتر رویه‌ای خدمت‌گزارانه را به عموم مردم ـ و نه فقط خواص و علما ـ در پیش گرفته‌اند. آنان به تدریج زمین‌های کشاورزی خود را نیز در میان مردم محل و تازه‌واردان به روستا تقسیم و خود بر روی باقی‌ماندۀ آن‌ها ارتزاق کرده‌اند. اگر چه در ابتدا در مقبرۀ شیخ‌زاده عذرا و بعداً در مسجد روستا و خانقاهشان، مدرسۀ علوم دینی بنیان نهادند، اما در نسبت با مشایخ هورامان تأکید کمتری بر آن داشته‌اند و بیشتر اهتمام خود را به روحیۀ مردم محلی و طبیعتاً بی‌سواد یا کم‌سواد ناحیه اختصاص داده‌اند.

بر خلاف آنان، مشایخ نقشبندی هورامان ـ دست‌کم در برخی روندهای خاص ـ تاماً ادامه‌دهندۀ راه مولانا خالد بودند و به تمامی در تلاش بودند تا نزدیکان، پیروان و خلیفه‌های خود را تنها از میان نخبگان آن دوره، یعنی عالمان برگزینند. آنان مراکز اصلی طریقتی‌اشان را به شکل واحدهای آموزشی «خانقاه ـ مدرسه» درآوردند و مدیریت بخش مدرسه را نیز به صورت کامل در اختیار مدرسان برجستۀ کُرد قرار دادند و خود، حامی دانشورزان آن‌ها شدند.

به این ترتیب و با به کار گماشتن توانمندترین مدرسان کردستان، توانستند به زودی قشر باسواد جامعه را ـ فراتر از هورامان و از اقصی‌نقاط جامعۀ کردی ـ به خود جذب کنند تا پس از دانش‌آموختگی از این مدارس، به عنوان مبلغان آنان در مناطق کردنشین فعالیت کنند. از همین روست که آنان لقب «خادم العلماء» را برای خود برگزینند و به این ترتیب، در نظر دیگران و هم‌چون برند اختصاصی، خود را همسو با دانشمندان تلقی کردند.

این مشایخ چنان در پی جذب عالمان برمی‌آمدند که بعضاً به ماموستایان ناباورمند به خود نیز نامه می‌فرستادند و آنان را به مراکز خود دعوت می‌کردند و اصرار داشتند تا اگر نه همه، که دست‌کم عموم عالمان با آنان همراه باشند. از این رو، می‌توان در کنار سایر عوامل و دلایل تاریخی و جامعه‌شناختی، نقش واحد‌های آموزشی و توجه به جایگاه عالمان از جانب مشایخ نقشبندی هورامان را از جملۀ اثرگذارترین عوامل موفقیت آنان برای بسط نفوذ در کردستان برشمرد.